به گزارش پایگاه اطلاعرسانی سیما، برنامه را با خبرهای تحریریه جامجم آغاز میکنیم. ششمین نشست "افق تحول رسانه ملی" برگزار شد، که اتفاقی بسیار مهم و ارزشمند و انرژیبخش بود. چند روز پیش، جناب آقای دکتر داستی درخواستی خدمت مقام معظم رهبری ارسال کردند و به تبع آن، حضرت آقا در پاسخ به ششمین همایش "افق تحول" نامهای خطاب به حضار و شرکتکنندگان در این برنامه ارسال فرمودند. این نامه را امشب برای شما میخوانم. البته دوستانی که اهل رسانه هستند، متن کاملتر را در فضای مجازی و رسانههای مرتبط با رسانه ملی شنیدهاند. در این نامه، جناب آقای جبلی و سایر حضرات به نقش بیبدیل رسانه و تبلیغ در پیکارهای کنونی جهان اشاره کردهاند؛ پیکارهایی که به مراتب بیشتر از همیشه اهمیت یافته است. امروز، پیروزی یک طرف، به توانایی او در انتقال پیام و روایت واقعیتهایش بستگی دارد. این امر پیش و بیش از هر چیزی به ابزارهای نظامی وابسته است. در چنین عرصهای، باید دقت، تلاش و ابتکار خود را دوچندان کنیم. این پیام، خطاب به این همایش از سوی مقام معظم رهبری بود (سید علی خامنهای، ۱۰/۱۰/۱۴۰۳).
این رویداد اهمیت زیادی داشت و پیام انرژیبخشی بود. حضرت آقا با محبت و توجه خود پاسخ دادند و امیدوارم که این پیام بتواند سرلوحه کار ما قرار گیرد و باعث دقت و تلاش مضاعف در فضای رسانه ملی شود. برای من و همکارانم این پیام انرژیافزای مهمی است که امید داریم با قوت و قدرت بیشتر به مسیر خود ادامه دهیم.
نکته دوم، در ادامه برنامه، سخنرانی آقای دکتر جبلی، ریاست محترم سازمان صدا و سیما در ششمین نشست افق تحول بود. ایشان تاکید داشتند که وظیفه ما بازسازی و تحکیم سنگرهای ذهنی مخاطبان و فضای افکار عمومی جامعه ایرانی است. هرچقدر دشمن در عرصه جنگ نرم و جنگ شناختی پیشروی میکند و این عرصه پیچیدهتر میشود، وظیفه ما در رسانه ملی دشوارتر میشود. در چنین شرایطی باید با هوشیاری، تمرکز و وحدت ذهنی، بتوانیم این عرصه را باز کرده و از فرصتها بهرهبرداری کنیم.
آقای دکتر جبلی همچنین به حاشیهسازیها و سمپراکنیهایی که پیرامون سازمان بهمنظور تخریب روحیه همکاران صورت میگیرد، اشاره داشتند. در چنین شرایطی که ما در عرصه جنگ رسانهای فعالیت میکنیم، باید حواسمان به این نکات نیز باشد و از آنجا که وظیفهمان سنگین است، باید در مقابله با این حواشی و چالشها هوشیار باشیم.
نکته سوم: یکی از اخبار مهمی که بچههای تحریریه جامجم آماده کردهاند، به پخش سریالی در مورد حادثه تروریستی کرمان مربوط میشود. این مجموعه با عنوان دم زندگی از چهارشنبه، دوازدهم دیماه، حوالی ساعت ۲۱:۳۰ بر روی آنتن شبکه دو سیما خواهد رفت. این سریال به وقایع تروریستی در کرمان و سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی پرداخته است. امیدوارم این مجموعه پنج قسمتی که توسط خانه تولیدات مرکز سیمرغ ساخته شده، برای شما جذاب و دیدنی باشد. تبدیل وقایع به آثار نمایشی، بهویژه در کنار برنامههای تلویزیونی، اتفاقی مثبت و ارزشمند است. امیدوارم بتوانیم این روند را ادامه دهیم و فضای تولید آثار نمایشی بیشتری ایجاد کنیم.
یادداشت امیررضا مافی: مجری برنامه نقد سینما، امیررضا مافی عزیز، یادداشتی جالب و تأثیرگذار نوشته بود که از بچهها خواستم آن را برای شما به اشتراک بگذاریم. در این یادداشت، به نکتهای اشاره شده است که برخی افراد برای بهدست آوردن ظاهر روشنفکری، مدام تکرار میکنند که "ما تلویزیون نمیبینیم و فقط پلتفرمها را میبینیم". این نگاه کاملاً غلط و فیک است. ما بهخوبی میدانیم که رسانه ملی جایگاه خود را دارد و وظیفهاش حمایت از پلتفرمها و توسعه فضای رسانهای کشور است. هیچگاه نباید این دوگانهها را جدی گرفت؛ تلویزیون همچنان وظیفه خود را با قوت و قدرت ادامه میدهد و باید از این تلاشها حمایت کرد.
آمار مخاطبین رسانه ملی: آقای دکتر شاکرینژاد، رئیس مرکز تحقیقات صدا و سیما، آماری منتشر کردهاند که نشان میدهد ۶۵ درصد از مردم به تلویزیون توجه دارند. در بهار ۱۴۰۲ این آمار ۵۹.۷ درصد بود و در تابستان ۱۴۰۳ به ۶۵.۲ درصد افزایش یافته است. این نشاندهنده یک روند صعودی در جذب مخاطب است. این آمار در مقایسه با کاهش مخاطب در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱، امیدوارکننده است. امیدوارم همکارانم در سازمان صدا و سیما با تولیدات باکیفیت، بیش از پیش به ارزش مخاطبان افزوده و شاهد جذب مخاطبان بیشتری باشیم. جزئیات این آمار نیز شامل اخبار سیما با ۶۰.۴ درصد و استفاده از رسانههای اجتماعی با ۷۴.۲ درصد میشود. امیدوارم آمار پاییز هم به زودی نهایی شده و در جامجم منتشر کنیم.
گزارش فرهیختگان: گزارش جالبی از دوستان فرهیختگان منتشر شده که به گلایهها از دستمزدهای کلان برخی هنرمندان در شبکه نمایش خانگی و پلتفرمها پرداخته است. برخی از این ارقام به ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان میرسد. هزینههای تولیدات در این فضاها بهشدت افزایش یافته و نظم بازار تولید و انسجام آن به هم ریخته است. از سال ۱۴۰۰، این ارقام سر به فلک کشیده است. کسانی که در عرصه تولید فعال هستند، میدانند که این وضعیت نهتنها برای بازیگران و تهیهکنندگان، بلکه برای مدیران پلتفرمها و شبکهها نیز ضررآور است. رفتارهای هیجانی برخی تولیدکنندگان، فضای منطقی تولید را مختل کرده و به ضرر همه تمام میشود. ممکن است برخی بازیگران موقتاً سود بیشتری به دست آورند، اما در نهایت هم خودشان آسیب میبینند و هم بازار تولیدات رسانهای ضربه میخورد. امیدوارم این مشکل حل شود.
در قسمت هشتم برنامه، به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی، پروندهای ویژه خواهیم داشت که به پرداخت رسانه ملی به چهرهها و پردازش هنرمندانه موضوع قهرمانان و اسطورهها میپردازد. امشب در میز گفتوگوی جامجم، افتخار میزبانی از جناب آقای مهدی سجادچی، فیلمنامهنویس با سابقه و خوشقلم، و جناب آقای سید محمد حسینی، مدیرعامل انجمن سینمایی دفاع مقدس، را داریم. امیدوارم این گفتگو، مفید و آموزنده باشد و بتوانیم با بحث و تبادل نظر، بر غنای این موضوع بیفزاییم.
* اگر اجازه دهید، من صحبتهایم را با آقای سجاد آغاز کنم. یکی از ویژگیهای میز گفتوگوی جامجم، صراحت، صداقت و شفافیت است. این ویژگیها در کنار تولیدات فوقالعادهای که شما داشتید، همیشه در یادها باقی خواهد ماند. یکی از این آثار، کار بینظیر استاد شهریار است و دیگری خاک سرخ به کارگردانی آقای حاتمیکیا. امروز، آقای سجادچی چه کارهایی انجام میدهند؟
سجادهچی: واقعیتش این است که شرایط باید فراهم شود. بعضی وقتها شما مثلاً میخواهید فیلمنامهای کمدی بنویسید و بعضی اوقات هم تصمیم میگیرید که کارهای مهم و تأثیرگذاری انجام دهید. در چنین مواقعی، تلویزیون، ارشاد، فارابی و دیگر نهادها باید از فیلمنامهنویسان حمایت کنند، بهویژه کسانی که میخواهند کارهای استراتژیک انجام دهند. البته، منظور من از کلمه استراتژیک، نه به معنای رایج آن که امروزه استفاده میشود، بلکه به معنای یک برنامهریزی و آمادگی برای انجام کارهایی است که پیشبینی نشدهاند. متاسفانه، چنین کارهایی که من به دنبال آنها هستم، کمتر در حال انجام است. البته بیکار نیستم؛ چند سال پیش، آخرین سریال تلویزیونی را داشتم که خیلی تغییرات کرده بود و نام آن را دیگر ذکر نمیکنم. این سریال که آقای جعفری ساخته بودند، زندگی علی هاشمی بود و من فیلمنامه آن را نوشته بودم. ولی وقتی قسمتهایی از بازنویسی فیلمنامه را خواندم، متوجه شدم که تغییرات بسیاری داشته و این تغییرات رفتارهایی غیرحرفهای را نشان میدهند. برای همین ترجیح دادم که اسمم از آن سریال برداشته شود، حتی اگر کار خوب باشد.
مسئله این است که همه ما به دنبال ساخت آثار مهم و تأثیرگذار هستیم؛ کارهایی که ارزشهای بالایی دارند و الزاماً به این معنی نیست که طنز باشد. هدف این است که آثار عمیق بسازیم، اما سؤال من این است که امروز چقدر به قهرمانانمان پرداختهایم؟ چقدر توانستهایم آنها را به تصویر بکشیم و الگوسازی کنیم؟ سینما زبان ویژهای دارد که میتواند قهرمانان ملی را به قهرمانهای دراماتیک تبدیل کند. متاسفانه این اتفاق در سینمای ما بسیار کم رخ میدهد. یکی از دلایل این موضوع، این است که سفارشدهندگان سینما و تلویزیون، اغلب همان بستهبندیهای از پیش تعیینشده را میخواهند و این باعث میشود که ویژگیهای دراماتیک قهرمانان در آثار نمایشی نادیده گرفته شود.
متولیان رسانهها بیشتر به ظاهر قهرمانها توجه دارند، نه به عمق شخصیت آنها. برای مثال، ممکن است در یک سریال، قهرمان فقط به عنوان یک فرد ایدئال و بیعیب و نقص نمایش داده شود، بدون آن که درگیریهای درونی و چالشهای واقعی او نشان داده شود. قهرمان باید در تصمیمگیریهای سخت، آمادگی برای لغزش و اشتباهات داشته باشد، چون این ویژگیهاست که او را انسانی واقعی میکند. اما متاسفانه در سینمای ایران، به دلیل محدودیتها و فشارهای موجود، این نوع پرداخت به شخصیت قهرمان به ندرت اتفاق میافتد.
در تلویزیون و سینمای ایران، ممکن است تصویری از شهید سلیمانی به نمایش درآید، اما آیا این تصویر دقیقاً همان چیزی خواهد بود که او بود؟ آیا همچنان آن شخصیت بزرگ به شکلی استاندارد و از پیش تعیینشده به نمایش گذاشته میشود؟ اگر چنین باشد، باید امیدوار باشیم که این اتفاق نیفتد.
* آقای حسینی، سؤال من را از اینجا ادامه میدهم که آقای سجادچی نکاتی مطرح میکنند که به نظرم به نوعی در دام کلیشهها افتادهایم. ما در یک لوپ گرفتار شدهایم و گامهایمان در یک دایره تکراری میچرخد. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، سؤالم این است که شما امروز وضعیت تلویزیون و سینما را چطور ارزیابی میکنید؟ منظورم این است که در این بسته رسانهای، تفاوت چندانی میان تلویزیون و سینما قائل نشویم. این روزها، ما چگونه قهرمانان خود را تصویر میکنیم؟ توجه به این نکته ضروری است که نسلی امروز تشنه قهرمان است و اگر نتوانیم او را تغذیه کنیم، خیلی سریع جایگزینی برای آن پیدا خواهد کرد.
حسینی: به نظر من، ابتدا باید خود قهرمان را مورد بحث قرار دهیم و سپس به سراغ این برویم که آیا سینما و تلویزیون ایران توانستهاند قهرمان بسازند یا نه. مسئله اینجاست که قهرمان یک عنصر نایاب در آثار دراماتیک است. اینطور نیست که قهرمان به راحتی و در تعداد زیاد تولید شود و به وفور به دست آید. به عبارت دیگر، نمیتوان به سرعت و به سادگی قهرمانی خلق کرد و سپس رهایش کرد. برای مثال، همین کارهای مارول که صد سال است در حال ساخت آنها هستند، بعد از این همه تلاش و تأکید بر قهرمانسازی، تنها تعداد انگشتشماری قهرمان خلق کردهاند که به شدت محافظت میشوند. آنها از این قهرمانان به عنوان دارایی معنوی خود مراقبت میکنند و هیچگاه اجازه نمیدهند که خدشهای به آنها وارد شود.
سینما و تلویزیون ایران به نظر من از ضایعترین سینماها و تلویزیونهای کره زمین بودهاند، به خصوص پس از انقلاب. ما قهرمانهایی در سطوح مختلف در آثار خود داشتهایم که از قهرمانان تاریخی مانند دمرول گرفته تا قهرمانان اجتماعی مانند زینال بندری در دوران دفاع مقدس را شامل میشود. اینها قهرمانانی هستند که جذابیت خاصی دارند و در ذهن مردم باقی میمانند. برای مثال، شخصیت کمال تخمخور در فیلم تخم ژاپنی یا در ماجرای نیمروز با بازی هادی، کنشگری جذاب و اجرایی است که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند. اگر هر کمپانی دیگری در دنیا صاحب چنین شخصیتی میشد، هیچگاه آن را رها نمیکرد. این همان گنجی است که باید از آن محافظت کرد.
متاسفانه تلویزیون و سینما در ایران خیلی به این داراییها توجه نمیکنند. برای مثال، شخصیتهایی چون زینال بندری یا حتی برخی قهرمانان طنز تلویزیون مانند لیلی با من است که به شدت با مردم ارتباط برقرار کردهاند، باید گسترش داده شوند و به اسپینآف تبدیل شوند. اما متاسفانه تلویزیون توجهی به این مسائل ندارد و گاهی این گنجها را از دست میدهد. به نظرم سینما و تلویزیون ما در این زمینهها به شدت کمکاری میکنند.
در سینما، مشکلات ساخت قهرمانهای تاریخی هم به دلیل هزینههای بالا و نبود زیرساختهای لازم است. برای مثال، اگر بخواهیم قهرمانی چون کوروش را در سینما بسازیم، زیرساختهایی همچون استودیوهای دریایی نداریم. اما تلویزیون در این زمینه تا حدی موفقتر بوده است. قهرمانهای تاریخی که در تلویزیون دیدهایم، مانند شخصیتهای در سریال سربداران یا روزی روزگاری، در ذهن مردم ماندگار شدهاند.
اما بهطور کلی، ما نباید فکر کنیم که هیچ چیزی نداریم. ما قهرمانان خوبی داریم، اما مشکل اصلی در این است که به آنها توجه نمیکنیم و از آنها صیانت نمیکنیم. برخی شخصیتها در تلویزیون مانند لیلی با من است بسیار جذاب بودند و میتوانستند گسترش یابند، اما در تلویزیون به آنها توجه نمیشود و این شخصیتها به فراموشی سپرده میشوند.
در سینما، مشکلات دیگری نیز وجود دارد. مثلاً اگر بخواهیم از نادر مهدوی صحبت کنیم، زیرساختهایی برای تولید آن نداریم. ما هنوز نمیدانیم چگونه باید یک ناو را در دریا غرق کنیم، چرا که استودیوی دریایی در ایران نداریم. این مسائل به دلیل کمبود زیرساختهای مناسب، باعث ایجاد موانع جدی در تولید آثار دراماتیک و قهرمانسازی در سینما و تلویزیون شده است.
* آقای سجادهچی، به نظر میرسد نکاتی که آقای حسینی مطرح کردند، به عنوان تیتر، نشاندهنده این است که ما در بسیاری از حوزهها زیرساختهای لازم را نداریم یا حداقل امکانات آنها فراهم نیست. بسیاری از مواقع با چالشهای سازمانی و ارگانی روبهرو هستیم؛ به گونهای که گاهی بین افراد اختلاف نظرهایی وجود دارد که یکی موافق است و دیگری مخالف. همچنین، همانطور که آقای حسینی اشاره کردند، برخی مواقع با سد خانوادهها مواجه میشویم. شما امروز این چالشها را چگونه میبینید؟ آیا واقعاً نمیتوانیم از این وضعیت عبور کنیم؟ و سوالی که از قسمت قبلی به یاد دارم و دوست داشتم با شما در میان بگذارم، این است که وقتی از قهرمانی مانند باکری صحبت میکنیم، آیا واقعاً روایت شکست است یا حماسه؟ چون در داستان مهدی و حمید باکری، با وجود شکست فیزیکی، یک حماسه در حال شکلگیری است که مردم حس بدی نسبت به آن ندارند. در این راستا، میخواهم بپرسم، این کلیشهای که به آن اشاره کردید، به چه معناست و چرا گمان میکنید که ما در لوپی گرفتار شدهایم که نمیتوانیم فضای قهرمانی را به درستی تصویر کنیم؟ و اگر ممکن است، توضیح دهید مهمترین موانع امروز در این زمینه چیست؟
سجادهچی: در پاسخ به نکات آقای حسینی، باید بگویم که وقتی من به عنوان فردی از خانواده شهید، میبینم که افراد مسئول یا غیرمسئول درباره شهید من حرفهای بیربط و نادرستی میزنند، احساس خطر میکنم. احساس میکنم که فردا دیگر نه تنها آنها، بلکه کسانی که مسئولیتهای تلویزیون یا سینما را بر عهده دارند، دچار بیتفاوتی میشوند. دغدغه این است که تلویزیون و سینما بیشتر به دنبال تبلیغ خودشان هستند و هدفشان صرفاً پر کردن گیشه و آمار سالانه است. در این میان، قهرمانان واقعی و خانوادههای شهدا چه میشوند؟ این نگرانیها بیدلیل نیست. برای مثال، بسیاری از قهرمانان ملی ما پیش از آنکه خانوادهها در مورد آنها اظهار نظر کنند، درگیر مباحثاتی هستند که ممکن است در رسانهها مطرح نشود، اما قطعاً به گوش خانوادهها میرسد. این افراد هستند که تصمیم میگیرند که مردم باید چه چیزی را ببینند و چگونه به این قهرمانان نگاه کنند. بسیاری از مسائل به این شکل به خانوادهها و مردم منتقل میشود.
بعلاوه، در مورد امکانات تولید فیلم، حتی اگر برخی از امکانات در اختیار نباشد، همانطور که آقای بزرگنیا در ساخت فیلمهای دریایی تجربه داشت، سؤال این است که آیا از این تجربیات به طور مداوم استفاده شده است؟ آیا سینمای ما توانسته از این تجربیات بهرهبرداری کند؟ اگر بگوییم که سینمای ما کشور خشک و بیآبی است، اما باز هم بسیاری از داستانهای دریایی ما میتواند برای مردم جذاب باشد، پس چرا ما نتواستهایم آنطور که باید، از این ظرفیتها استفاده کنیم؟
حسینی: درست است که در سینما امکان تولید فیلمهای خاصی مانند داستان ناخدا فیلیپس با بازی تام هنکس وجود ندارد، ولی این نکته جالب است که این فیلم بر اساس یک واقعه واقعی ساخته شد که در آن ملوانان نیروی دریایی ما به کمک کشتی آمریکایی رفته و آن را از دزدان دریایی سومالی نجات دادند. این یک داستان منحصر به فرد و خاص است که میتوانست به خوبی در سینما روایت شود، اما به دلیل مشکلات تولیدی، این امکان فراهم نشد.
سجادهچی: آقای حسینی، نکته فقط در تولید نیست. ممکن است فردا یک روزنامه پیدا شود که به انتقاد از این فیلم بپردازد و بگوید: «شما که این همه خون از آمریکاییها خوردهاید، حالا چطور شده که رفتید به آنها کمک کردید؟ این چه حماقتی است؟» این نگرانیها کاملاً به جا است، چرا که ممکن است چنین موضعگیریهایی ایجاد شود.
حسینی: اینکه شما میگویید کشتی غیرنظامی و به این تفاخر میکنید که نگاهتان انساندوستانه است، واقعاً نکته عجیبی است.
سجادهچی: شما میخواهید مرا متقاعد کنید؟
حسینی: آنهایی که منتظرند، اصلاً سوالی نمیپرسند، فقط اتهام میزنند و اسمش را هم میگذارند نقد. اما این، نقد نمیشود.
سجادهچی: در حقیقت، تفاهمی بین سینما و تلویزیون وجود ندارد؛ حتی با یکدیگر نیز تفاهم ندارند. این شکاف باعث شده که هر مدیری که وارد این عرصه میشود، اولین شیوهای که میآموزد، محافظهکاری است.
حسینی: باید یک نکته را هم اضافه کنم؛ ما در جامعهای زندگی میکنیم که با نوعی خودتحقیری عجیب روبهرو هستیم. تمام تلاشهایی که شده، به گونهای است که حتی اگر تمام انرژیاش را بگذارد، باز هم به نتیجهای نمیرسد. مثلا، در طول صد سال، همه تلاشها به همین جا ختم شده که بچهها مرد عنکبوتی و بتمن را روی تختشان میچسبانند. این نهایت دستاورد است! هیچگاه نتوانستهایم پیشرفت کنیم و آدمهای جدی نتواستهاند خودشان را به شکلی برجسته نشان دهند؛ حتی استاد دانشگاه یا سیاستمداری که بخواهد خود را با سلفی کنار مرد عنکبوتی بیندازد، چنین کاری نمیکند. این امر حتی در تبلیغات عمومی و بیلبوردهای شهری هم دیده میشود؛ یک شخصیت بزرگ مثل مختار را خلق میکنیم، اما وقتی به عراق میرویم، رئیسجمهور را در ساختمانی دوطبقه میبینیم که خود را در بنری به نمایش گذاشته است. شاید ما از کنار این مسائل عبور کنیم و متوجه آن نشویم، اما یک تحلیلگر رسانهای آمریکایی به راحتی میتواند این تفاوتها را درک کند.
حسینی: آنها دقیقاً میفهمند که ایرانیها خیلی خوب سینما را میشناسند و در این زمینه تسلط دارند. حتی با هزینهای که ما برای کافههای پروژههایمان صرف میکنیم، آنها میتوانند یک فیلم خوب بسازند. این تنها نظر من نیست، واقعاً چنین اتفاقاتی میافتد. ما از نظر ضریب نفوذ و تأثیرگذاری، موقعیت بسیار خوبی داریم. البته این موفقیت به دلیل پولداری ما نیست، بلکه به دلیل توانمندیهای واقعی است که داریم.
آقای بهنام حیدری، به عنوان عضو ستاد تحول رسانه ملی، در رابطه با وضعیت فعلی سازمان و اقداماتش در حوزه تولید، بهویژه در زمینه مفاخر و قهرمانها، باید بگویم که یکی از مسائل نگرانکننده این است که فاصله میان تولیدات بسیار زیاد است. به تعبیر آقای حسینی عزیز، ما یک گنجینه باارزش داریم، یک خزانه با ظرفیتهای بسیار مؤثر، اما انگار به آرامی و با طمأنینه به سمت آن حرکت میکنیم. بعضاً حتی از نوعی بیتوجهی به سرمایههای تولیدی که ایجاد کردهایم، صحبت میشود؛ سرمایههایی که رها میشوند و ادامه پیدا نمیکنند. خواستم در اینباره با هم گفتگو کنیم.
قبل از پاسخ به سوال شما، مایلم از پیام محبتآمیز و شوقآوری که رهبر معظم انقلاب امروز به سربازان رسانه ملی داشتند، استفاده کنم. دکتر جبلی این پیام را قرائت کردند و گفتند که آن چیزی که میتواند پیروزی را رقم بزند، روایت درست از واقعیتها و میدان است. این روایت میتواند حتی از ابزارهای نظامی مؤثرتر باشد. این جایگاه روایت و برجستهسازی قهرمانها و پیروزیهایی که داریم، اهمیت بسیاری دارد. این سخنان علاوه بر تقویت جایگاه رسانه و نقش آن، مسئولیت سنگینی را بر دوش هنرمندان، سیاستگذاران، نویسندگان و اصحاب رسانه میگذارد و پیامی برای نهادهای مختلف، خارج از رسانه، نیز دارد که باید به این نقش در رسانه ملی احترام بگذارند.
رسانه ملی در دوران تحول خود، با مدیریت "خط سبز" یا "مدیریت آرمان"، قصد دارد که مسیر فتح را در پیش بگیرد. اگر بخواهیم خود را در مسیر فتح نشان دهیم و در مسیر قلهها حرکت کنیم، باید به این امکاناتی که انقلاب اسلامی و تاریخ عظیم ایران پیش روی ما گذاشتهاند، توجه کنیم. حالا دوستان در مورد موانع و مسائلی که در پرداختن به قهرمانها وجود دارد صحبت کردند، اما من بیشتر به آن دسته از قهرمانها توجه دارم که واقعاً در دل تاریخ ایران جای دارند و به دلایلی تا کنون روایت نشدهاند؛ چه گمنام و چه مشهور. به این قهرمانها باید بیشتر پرداخته شود تا بتوانیم آنها را بهدرستی معرفی کنیم.
در حال حاضر در دفتر فیلمنامه سازمان، در حال نگارش فیلمنامههایی برای شخصیتهای مختلف تاریخ اسلام و ایران هستیم. اینها تنها بخشی از قهرمانانی هستند که در دست تولید داریم. بهطور خاص میتوان به شخصیتهایی چون حضرت ابوطالب، حضرت معصومه، علی بن یقطین، حضرت حمزه، عمر بن عبدالعزیز، امام قلی خان، اللهوردی خان، خواجه نصیر و سعدی اشاره کرد. همچنین در حوزه تاریخ معاصر، شخصیتهایی چون شیر علی مردان خان، امیر مؤید سوادکوهی، اقبال لاهوری، شهید آیتالله صدوقی، شهید بهشتی، شهید طالقانی و بسیاری دیگر در حال نگارش و پیش تولید هستند.
در حوزه سرداران و رزمندگان، قهرمانانی چون شهید صدررزاده، شهید دوران، شهید امانالله، شهید سردار هاشمی، شهید چمران و شهید کاظمی در حال نگارش و تولید هستند. در حوزه دانشمندان، در حال تولید کارهایی برای شخصیتهای بزرگی چون پروفسور حسین بهاران، شهید کاظمی آشتیانی و زنان تأثیرگذاری چون خانم دباغ، خانم کاظمزاده، خانم طاهره صفارزاده و بسیاری دیگر هستیم. این تنها بخشی از تولیدات است.
در حوزه زیرساختها، باید اشاره کنم که برای سریال "موسی کلیمالله"، استودیویی ویژه طراحی شده است که طبق گفته آقای نقویان، یکی از پنج استودیو برتر دنیاست. این پیشرفتها بهویژه در زمینه تولید صنعتی میتواند زمینهساز موفقیتهای بزرگتر در آینده باشد. با این حال، برای عبور از موانعی که در برخی موارد دستوپاگیر هستند، باید توجه داشته باشیم که در بسیاری از کمپانیهای بزرگ دنیا، متنها توسط نویسندگان مختلف بازنویسی میشود و تولیدکنندگان و کارگردانان مختلف روی آنها کار میکنند. ما نیز باید از این شیوهها استفاده کنیم تا بتوانیم عقبماندگی تاریخی خود را جبران کنیم.
در این سالها، حدود ۶۰۰ سریال در تلویزیون جمهوری اسلامی تولید شده است. این آمار با تمام زحمات همکاران ما قابل احترام است، اما به نسبت قهرمانانی که داریم، نیاز به توجه ویژه داریم. انقلاب اسلامی پلی میان امروز ایران و تاریخ پرافتخار آن از هزاران سال پیش ساخته است. این قهرمانان از خواجه نصیرالدین طوسی تا شهید شهریاری، از پوریای ولی تا ابراهیم هادی و بسیاری دیگر، باید بهدرستی در رسانه ملی به تصویر کشیده شوند. نیاز امروز رسانه ملی این است که بتواند قهرمانهای خود را به مخاطب امروز نمایش دهد و از موانع دستوپاگیر عبور کند.
در دوران تحولی که در آن هستیم، با توجه به برنامههایی که در دست داریم، امیدواریم این پروژهها بهزودی به آنتن برسند و شاهد تحقق این اهداف باشیم.
* گفتگویی در یکی از میانبرنامهها صورت گرفته که به نظرم برای مخاطبان عزیز جامجهان هم بسیار مهم است. در این گفتوگو، شما تعریفی از قهرمان داشتید که آقای سجادهچی نیز در واکنش به آن گفت: "آقای حیدری، شما اشتباه میکنید. قهرمان دقیقاً کیست؟" در ادامه مخاطبان باید توجه داشته باشند که:
سجادهچی: در آغاز صحبتهایم اشاره کردم که قهرمان در درام، آن فرد مهمی است که از پیش نمیشناسیمش، اما در روند داستان و شخصیتپردازی باید به گونهای طراحی شود که تماشاگر احساس کند او بهواقع در حال پیشبرد داستان است. قهرمان نباید صرفاً دستورات صادر کند، بلکه باید دغدغهها و نگرانیهایی داشته باشد. به طور ساده، به عبارت دیگر، قهرمان به معنای واقعی کسی است که در برابر سیستم یا قدرت موجود ایستادگی میکند. در واقع، قهرمان باید نماد مقاومت باشد. ما در تلویزیون کشور در شرایطی هستیم که جنگ و مقاومت در آنجا نقش عمدهای دارند، و میخواهیم قهرمانهای واقعی این عرصهها را به مردم معرفی کنیم تا بدانند این افراد چه اقدامات شگرفی انجام دادهاند. اما نباید فراموش کنیم که یکی از ویژگیهای مهم قهرمان، ایستادگی در برابر فرمانهای نادرست و نابرابر است. البته منظورم از "عصیان" این نیست که قهرمان بهطور مطلق در مقابل هر چیزی ایستادگی کند، بلکه منظورم این است که قهرمان باید قابل باور باشد و این ایستادگیاش در جهت عدالت و حق باشد.
دقیقاً، همینطور که اشاره کردید، سینمای مدرن دنیا به ویژه در دنیای کمیکها، مانند مارول و دیسی، به ما قهرمانانی معرفی کرده که در مقابل سیستمهای بزرگ جهانی میایستند، سیستمهایی که بهویژه در زمینه رسانهها و سرمایهداری در برابر خواستههای عمومی قرار دارند. این در حالی است که، در دنیای واقعی، قهرمانهای ما باید از همین زاویههای انسانی و اخلاقی ساخته شوند و از این شرایط عبور کنند.
آقای حیدری هم اشاره کردند که ما حدود 600 پروژه سینمایی تولید کردهایم و اکنون استودیویی با امکاناتی مشابه یکی از 5 استودیو برتر جهان داریم. اما مهمترین سؤال این است که حاصل این تلاشها چه بوده؟ این پروژهها چقدر توانستهاند به درستی به انتقال پیام قهرمانانه و ارزشهای انقلاب اسلامی کمک کنند؟ من نگرانم که بخشی از این روند، به دلیل بیتوجهی به ظرفیتهای واقعی این صنعت، ممکن است بینتیجه بماند.
در عین حال، باید از تجربیات کشورهای دیگر، مانند سینمای ترکیه و کره جنوبی، عبرت بگیریم که در سرعت تولید آثار و ارتباط با جهان خارجی بسیار موفقتر از ما عمل کردهاند. این کشورها توانستهاند در تولید سریالها و فیلمها با تیراژ بالا در سطح جهانی حضور داشته باشند، در حالی که ما در همین مدت نیز پروژههای بسیاری داشتهایم، اما هنوز نتایج ملموس آنها در سطح جهانی به چشم نمیآید.
بحث دیگری که میخواهم مطرح کنم این است که قهرمان در درام تنها یک فرد نیست، بلکه باید انعکاسدهنده هویت و فرهنگ جامعه باشد. قهرمان به مردم میآموزد که چگونه از هویت خود دفاع کنند و مرزهای سرزمینی، زبانی و فرهنگی خود را حفظ کنند. بهطور مثال، در داستانهای ملی ایرانی مانند شاهنامه فردوسی، قهرمانان نهتنها قدرتهای فردی را به نمایش میگذارند بلکه هویت ملی و فرهنگی یک ملت را در عرصههای مختلف تقویت میکنند.
مهمتر از همه، قهرمان باید توسعه تمدنی را نمایان کند. امروز کشورهای موفقی مانند ترکیه و کره جنوبی، که به واسطه آثار سینماییشان به تقویت هویت ملی و فرهنگی خود پرداختهاند، توانستهاند اثرات آن را در عرصه جهانی مشاهده کنند. این واقعیت که این کشورها با سینمای خود به معرفی و احیای فرهنگ و تمدن خود پرداختهاند، برای ما نیز باید درسآموز باشد.
در نهایت، به یاد داشته باشیم که قهرمان در سینما و تلویزیون تنها یک فرد نیست؛ او نمایندهای از فرهنگ و هویت یک ملت است. برای اینکه قهرمانان واقعی و تاثیرگذار خلق کنیم، باید داستانهایی با جزییات انسانی و عمیق بسازیم که نهتنها در برابر فساد و نادرستی مقاومت کنند بلکه راهحلهای منطقی و اخلاقی برای مشکلات انسانی نیز ارائه دهند.
برای اینکه این بحث به درستی پیش برود، به نظر من باید ابتدا به یک سؤال بسیار جدی پاسخ دهیم: چه کار باید بکنیم؟ امشب در گفتگو با آقای حیدری، بحثهای مفصلی صورت گرفت و من نیز بابت حضور نداشتنم عذرخواهی میکنم. در جریان این گفتگو، درباره برخی از نظرات ایشان اظهار نظر کردم. به هر حال، حالا باید توجه شما را به این مسئله جلب کنیم که ما چه باید بکنیم؟ امروز ما در فضایی آسیبشناسانه قرار داریم. میدانیم که یک ذخیره بزرگ و یک گنج عظیم داریم. احتمالاً تعبیر آقای حسینی را به شوخی گرفتهایم، شاید کمی بیپروایی کردهایم، اما در نهایت برخورد ما با قهرمانان باید دقیقتر باشد. ما باید ادامهدار و جامع به این موضوع نگاه کنیم.
یکی از مشکلات اساسیمان، که به نوعی ادامه همان صحبتهاست، به تنگنظری مربوط میشود. در کشور ما تاریخ پر از شخصیتهای بزرگ و افتخارآمیز است، از آریو برزن گرفته تا سرداران بزرگ دورانهای مختلف. اگر پای صحبت آنها بنشینید، چه زمانی که زنده بودند و چه زمانی که بعد از شهادتشان خاطراتشان نقل میشود، اغلب از این شکایت دارند که چرا باید این همه قهرمان داشته باشیم و در نهایت دلشان خون باشد، چرا که هیچ چیز از آنها نصیبشان نمیشود.
این افراد کار خود را به بهترین شکل انجام دادند؛ ما نیروی انسانی داریم که در هر مقطعی جان خود را فدای کشور کرده است. در حالی که میلیاردها دلار از کشورهای مختلف با نیروی انسانی بیشتری به میدان آمدهاند، افراد ما بدون هیچ چشمداشتی، در برابر آنها ایستادهاند. یکی از این شخصیتها، سردار سلیمانی بود که در نهایت کاری که انجام داد نه از نظر مالی سودی برایش داشت و نه از نظر مقام و شهرت.
حال، در عرصههایی مانند ورزش، دو قهرمان تکواندو داریم، یکی که پناهنده شده است و دیگری که در کشور خود به موفقیت دست یافته است. هرکدام از این افراد برای ما عزتآفرینند و خوشحال میشویم که به هر یک از آنها افتخار کنیم، اما سوال اینجاست که آیا تعریف ما از قهرمان باید محدود به این باشد که فقط کسانی که از ما تعریف میکنند، قهرمانند؟ اینگونه قهرمانی واقعیت ندارد. تماشاگر باید بتواند این قهرمانان را باور کند. آنها نه ماشینهایی هستند که چارهای جز انجام کارهای خاص نداشته باشند، بلکه آدمهایی هستند که میتوانند کارهایی را نکنند، ولی با این حال انتخاب میکنند که در مسیری خاص قدم بگذارند.
برای مثال، سردار همدانی میتوانست هیچگاه در برابر داعش نایستد و عاشورا نساخت، اما او چنین تصمیمی گرفت. اینگونه است که یک قهرمان میتواند از واقعیتهای تلخ عبور کند و همچنان در مسیر خود باقی بماند.
در نهایت، قهرمان باید در یک جهان واقعی و جامع معنی پیدا کند. قهرمانی که در دنیای پاستوریزه و امن برای خود و دیگران نمایش داده شده باشد، قهرمان واقعی نیست. تنها زمانی قهرمان بودن معنا دارد که فرد در جهان واقعی، با تمام پیچیدگیها و چالشها، در برابر مشکلات ایستاده باشد.
* میخواستم از آقای حسینی یک نکته بپرسم، چون به نظر میرسد این سؤال بیشتر مربوط به جایگاه حقوقی شما میشود. تولید آثار هنری در کشور متولیان مختلفی دارد؛ به تعبیر شما، مثلاً حوزه هنری، سازمان اوج، نهادهای مختلف دیگری که مسئولیت دارند. به نظر من این روند نیازمند یک آسیبشناسی جدی و سیستمی است. در معرفی مفاخر و قهرمانانمان، تمام نهادها و ارگانها به نوعی یا به خطا میروند یا کمکاری میکنند. ما به یک ریل تولیدی سراسری نیاز داریم. باید یک جریان تولید محتوای بزرگ ایجاد شود، اما این اتفاق تاکنون نیفتاده است. خوشحال میشوم اگر پاسخ دهید که واقعاً این آسیبشناسی در فضای تولید آثار هنری کشور نباید مورد غفلت قرار گیرد.
حسینی: قطعاً، ببینید، یکی از مشکلات بزرگ ما به نوعی مشابه این گفته است که "اگر دو خدا باشد، فساد به وجود میآید." مشکل زمانی آغاز میشود که متولیان متعددی وارد عرصه میشوند و سلایق مختلف و روابط به سمت رقابتهای بیمورد پیش میرود. این رقابتها گاهی حتی زیانآور و تنزلدهنده است. در نهایت، کسانی که باید قهرمانان را معرفی کنند، خود قربانی میشوند. مثلاً در سینما، تعداد کسانی که میتوانند کارهای بزرگ بنویسند یا بسازند، خیلی محدود است. این افراد باید مورد حمایت قرار بگیرند، چون وقتی کسی مانند احمدرضا درویش ۱۰ یا ۱۵ سال منتظر میماند تا فیلم بسازد، این خیلی بد است. اینگونه روابط باعث میشود که کارهای بزرگ در سینما به تأخیر بیفتد.
وقتی شما به این فکر میکنید که چگونه میتوانید سریعتر به نتیجه برسید، باید توجه کنید که برخی از این افراد میتوانند با آثار خود، حتی در پرده سینما یا تلویزیون، حماسههایی بیافرینند. مثال میزنم: برای نمایش فتح خرمشهر، میشود این داستان را به شکلی جدید در تلویزیون نشان داد. به نظر من تلویزیون باید در اینجا وارد عمل شود و موضوعاتی که مغفول ماندهاند را مطرح کند. تلویزیون به دلیل پوشش وسیعتری که دارد، همچنان میتواند رسانهای بیرقیب باشد. حتی اگر پلتفرمهای جدیدی هم در حال ظهور هستند، هرکدام از آنها محدودیتهایی دارند، اما تلویزیون گستردگی و تأثیرگذاری بیشتری دارد.
اگر بخواهیم در سطح جهانی اثرگذار باشیم، باید کارهای تاریخی تولید کنیم. نه اینکه گرجستان برای ما کار تاریخی بسازد و تاریخ ما را نقل کند. تاریخ ایران و سینمای دفاع مقدس برای همه دنیا جذاب است و ما میتوانیم این آثار را به جهانیان معرفی کنیم. بهعنوان مثال، فیلمها و سریالهای ایرانی در کشورهای مختلف همچون پاکستان و هند دوبله میشود و در یوتیوب بینندگان زیادی دارد. این اتفاقات باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
در پایان، خیلی خوشحال شدم از این گفتگو با آقای حسینی. اما یک نکته مهم را باید به خودم و همکارانم در رسانه ملی تذکر دهم: وظیفه ما امروز سنگینتر و جدیتر از همیشه است. ما نیاز به هوشیاری بیشتری داریم، چرا که عرصه جنگ روایتها شوخیبردار نیست.
انتهای پیام/ن