به گزارش پایگاه اطلاعرسانی سیما، به نقل از خبرگزاری صبا؛ «آسمان خاکی» مجموعهای ۱۵ قسمتی با ساختاری مستند - نمایشی است که در هر قسمت، داستانی مستقل و برگرفته از خاطرات واقعی آزادگان ایرانی را بازگو میکند. این مجموعه با تلفیق روایت مستند و بازسازی صحنهها، زندگی اسرا در دوران اسارت را با جزئیاتی دقیق از آموزش، بهداشت، هنر، ورزش، خلاقیت، تئاتر، سرود، فرماندهی و فعالیتهای فرهنگی به تصویر میکشد.
«آسمان خاکی» محصولی مشترک از گروه مستند شبکه افق و بنیاد شهید و امور ایثارگران، به تهیهکنندگی و کارگردانی مجتبی قاسمی و نویسندگی زینب کاظمپور، همراه با مشاوره محتوایی محمدباقر عباسی، از شبکه افق پخش و مخاطبان را با گوشههایی از مقاومت و خلاقیت اسرا آشنا میکند. در ادامه گپوگفت خبرنکار صبا با عوامل این مجموعه را میخوانید:
آزادگان سختگیرترین مخاطبان ما بودند(گفتوگو با مجتبی قاسمی؛ تهیه کننده و کارگردان مجموعه)
در ابتدا بگویید چه شد که سراغ ساخت این مستند نمایشی رفتید و اساساً این موضوع چطور به شما پیشنهاد شد؟
من چند سال پیش مستندی به نام «تکریت ۵» درباره آزادگان ساخته بودم که بازتاب خوبی داشت. به همین دلیل مدیران بنیاد شهید و شبکه افق که آن کار را دیده بودند، برای این پروژه از من دعوت کردند. خودم هیچ اطلاعی از پروژه نداشتم، اما به دلیل علاقه شخصی و اعتماد موجود، پذیرفتم. ساختار مجموعه مستند-نمایشی است؛ بخش عمدهای از آن بازسازی خاطرات واقعی اسراست و حدود صد نفر در تولید آن فعالیت داشتند. ابتدا خاطرات تبدیل به فیلمنامه شد و سپس صحنهها با وسواس جلوی دوربین جان گرفتند.
در مقام کارگردان و تهیهکننده، مهمترین چالش شما در این مستند چه بود؟
کار سراسر چالش بود، اما بزرگترین مسئله بازسازی صحنهها بود؛ صحنههایی که به وقایع ۴۰ سال پیش برمیگشت و اثری از آنها باقی نمانده بود. مثلاً اردوگاه موصل دیگر وجود ندارد و فقط چند عکس داشتیم، همین موضوع انتخاب لوکیشن را دشوار کرد.
چطور به لوکیشن نهایی رسیدید؟
ما نزدیک به ۳۴ مکان مختلف بررسی کردیم، از اردوگاههای ترک اعتیاد تا فضاهای نظامی متروکه. هیچکدام مناسب نبود تا اینکه با آقای باقر عباسی و تیم تولید به پادگان ۰۶ رسیدیم. آنجا متروک بود، اما با کمک ارتش و مشورت آزادگان تصمیم گرفتیم بازسازی کنیم. ارتش امکانات داد و پادگان را در اختیار ما گذاشت؛ بدون این همراهی، بودجه ما کافی نبود.
چه بخشهایی از اردوگاه را بازسازی کردید؟
در پادگان ۰۶، ۱۴ لوکیشن متفاوت ساختیم؛ از آسایشگاه، حیاط و سلول انفرادی گرفته تا حمام، درمانگاه، استخبارات، اتاق فرمانده عراقی و مقر منافقین. برخی بخشها را کامل ساختیم و برخی فقط اصلاح و رنگآمیزی شد. صحنه حمام یکی از شاخصترین بخشها بود و در فضای مجازی هم دیده شد.
محدودیت بودجه چه تأثیری داشت؟
از ابتدا قرار بود پروژهای ساده باشد، اما با مشورت دوستان آزاده، ابعاد کار گسترده شد و بودجه افزایش پیدا نکرد. با این حال، همه عوامل با حداقل دستمزد و دلسوزی کار کردند. بدون همراهی آنها و کمک ارتش، پروژه پیش نمیرفت.
درباره بازیگران هم توضیح دهید. چرا از چهرههای شناختهشده استفاده نکردید؟
تصمیم گرفتیم از بازیگران چهره استفاده نکنیم تا کار باورپذیر باشد. هنرورانی که معمولاً در حاشیه بودند، این بار نقش و دیالوگ گرفتند و تواناییهایشان را نشان دادند. حتی آزادگانی که فیلم را دیدند، تأکید کردند فضا به واقعیت نزدیکتر است.
در انتخاب و آمادهسازی بازیگران چه مشکلاتی داشتید؟
بزرگترین مشکل سن و ظاهر بازیگران بود. بسیاری از آزادگان آن دوران نوجوان یا جوان بودند؛ ما مجبور شدیم از رده ۱۸ تا ۲۲ سال استفاده کنیم اما اغلب محصل بودند. یکی دیگر از مسائل تراشیدن موها بود؛ برخی حاضر نمیشدند و کار را ترک کردند. اما کسانی که ماندند، طی ۱۵ قسمت خوب درخشیدند.
در نهایت واکنش آزادگان به این مستند چه بود؟
از طریق موسسه پیام آزادگان، اغلب معتقد بودند فضای کار به واقعیت نزدیک است. برای من همین رضایت ارزشمندترین دستاورد بود.
بازخوردها نسبت به نتیجه کار چطور بود؟
نتیجه قابل قبول بود. کار در بنیاد شهید مورد تقدیر قرار گرفت و در شبکه افق پسندیده شد. همین مستند در سال ۱۴۰۳ بهعنوان بهترین برنامه بنیاد شهید معرفی شد. مهمتر از همه، رضایت آزادگان بود؛ آنها کوچکترین جزئیات را با خاطرات خود مقایسه میکنند و بازخورد مثبت دادند.
شما اشاره کردید که لوکیشن اصلی، یک پادگان مخروبه بود. شرایط آن فضا چگونه بود؟
واقعاً تصور خیلیها از «پادگان» با چیزی که ما داشتیم فرق داشت. آنجا متروک بود، نه آب، نه برق، نه تاسیسات و حتی در و پنجرهای باقی نمانده بود. تیم ما همه چیز را از نو آماده کرد؛ سیمکشی موقت، تمیز کردن فضا و نصب چراغها. در طول فیلمبرداری هم مرتب با مشکلاتی مثل بولدوزرها یا ریزش شن و ماسه مواجه بودیم.
این شرایط دشوار چه تأثیری بر بخش صدابرداری گذاشت؟
صدا یکی از سختترین بخشها بود. تقریباً ۹۰ درصد صداها در مرحله پستولید دوبارهسازی شد، چون صدابرداری سر صحنه غیرممکن بود. از نرمافزارهایی مثل ادوب اودیشن استفاده کردیم تا صداها پالایش شود.
در مورد وسایل و ابزار دوران اسارت چطور عمل کردید؟
این یکی از چالشهای جدی بود. حاج علی آقا نوایی زاده همه وسایل را از نو ساخت؛ از دریل دستی تا دفترچهها، لیوانها و حتی پیتهای روغن با نوشتههای عربی. عروسک معروف «آقای مشتاق» نیز بازسازی شد تا همان نقش اطلاعرسان و سرگرمی اسرا را ایفا کند. این جزئیات ظریف به باورپذیری کار کمک زیادی کرد.
«آقای مشتاق» بچهها را از لاک تنهایی بیرون آورد(گفتوگو با بازیگر مجموعه)
وقتی بهعنوان کسی که خودش فضای اسارت را تجربه کرده، در جریان انتخاب لوکیشن و بازسازی صحنهها قرار گرفتید، چه حسی داشتید؟
فشار اصلی این بود که فضای اسارت را به مردم منتقل کنیم و نشان دهیم اسرا روزشان را چگونه میگذرانند و چه رنجهایی تحمل میکردند. حتی جزئیات کوچک مثل دیوارها، کف آسایشگاه، ستونها یا نحوه نشستن و برخاستن اسرا اهمیت داشت، اما محدودیت لوکیشن اجازه نمیداد همه چیز دقیقاً مثل واقعیت باشد.
کار کردن در چنین فضایی برای شما یادآور خاطرات گذشته نبود؟
بله، خاطرات زنده میشد و سخت بود. بعضی صحنهها آدم را به روزهایی میبرد که دوستانمان جلوی چشممان شهید شدند. فضا کوچک، بودجه کم و فشار برای پیشبرد سریع کار هم کار را سنگینتر میکرد.
غیر از فشار روانی، مشکلات فنی و شرایط محیط هم سختی ایجاد میکرد؟
بله، بارندگی و طوفان کار را به هم میریخت. آسایشگاه سه طرف بسته و یک طرف پنجره داشت که بکگراند صحنهها بود. تهویه درست نبود و هوا پر از گرد و خاک ناشی از بولدوزرها بود. حتی نظافت و بهداشت اردوگاه که برای من مهم بود، با محدودیتها گاهی از دست میرفت.
فکر میکنید شباهت فضای بازسازیشده با واقعیت تا چه حد بود؟
حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد شبیه شد. بخش باقیمانده شدنی نبود؛ مثلاً در اردوگاه واقعی ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر در یک آسایشگاه جمع میشدند. با این حال دیوارها، ستونها، کیسههای دیواری و موزاییکها کمکم شبیه واقعیت شد.
واکنش خانوادهها یا اطرافیان شما به این بازسازی چه بود؟
مثلاً همسرم ابتدا گفت فضای آسایشگاه هنوز با واقعیت فرق دارد. اما وقتی ستونها و دیوارها کامل شد، طوری شد که تمام قسمتها را دنبال میکرد و منتظر قسمت بعد بود. برای من مهم همین نزدیک شدن است؛ اینکه مردم و خانوادهها بتوانند تصور کنند اسارت چه معنایی داشته.
میخواهم بدانم در دوران اسارت، چه نقشی برای هنر و نمایش قائل بودید؟
در اسارت، با نمایشها و شعرخوانی فضای سنگین اردوگاه را تغییر میدادیم، مخصوصاً در ایام خاص مثل دهه فجر و نوروز. برای کسی که شرایط عادی دارد، درک این موضوع آسان نیست. هر روز تکراری بود و کمک خدا و اهلبیت، بسیاری از اسرا را سرپا نگه میداشت. هنرمندان بیشترین فشار را تحمل میکردند و باید محتوایی تولید میکردند که جمع سرپا بماند.
چطور به فکر اجرای نمایش عروسکی افتادید؟
بعد از چند سال فشار روحی بیشتر شد. آقای رضا ملکی پیشنهاد داد قصهها و داستانها را وارد کنیم. فکر کردم چرا سراغ نمایش عروسکی نرویم؟ در آن زمان، نمایش عروسکی حرفهای در ایران رواج نداشت و من بیشتر پانتومیم دیده بودم. ایده این بود که عروسکی بسازیم که نقش «تریبون» ما را بازی کند. با دستم عروسکی با چهره طنز، پیشانی بلند و دهانی باز ساختم و اسمش را «آقای مشتاق» گذاشتم. اولین برنامه را در آسایشگاه اجرا کردم و از طریق لهجه و صدای متفاوت عروسک، بچهها جذب شدند. موضوعات متنوع بود: مسائل خانوادگی، بهداشتی، طنز درباره جنگ جهانی دوم و حتی مسائل سیاسی.
این نمایشها چه بازخوردی در اردوگاه داشتند؟
خیلی زود برنامه محبوب شد. هر آسایشگاه نسخهای از «آقای مشتاق» درست کرد. بعد هم هنرمندی به نام جمال به جمع ما اضافه شد، عروسکهای جدید ساخت و گروه سرودی ۱۰–۱۵ نفره شکل گرفت. نمایشها قصههای امام، انقلاب و دشمنان را با طنز روایت میکردند و اسرا از لاک تنهایی بیرون آمدند. این برنامهها باعث کشف استعدادهای زیادی در زمینه بازیگری، کارگردانی و تدارکات شد. آن دوران نشان داد هنر حتی در سختترین شرایط انسان را سرپا نگه میدارد.
این تجربه بعد از آزادی هم ادامه پیدا کرد؟
بله، چند گروه بازیگری و تدارکات شکل گرفت و بسیاری از بچهها که قبلاً بازیگر نبودند، حرفهای شدند. پس از بازگشت به ایران، در سالن وزارت کشور نمایشی در حضور آقای لاریجانی، چند وزیر و پنج–شش هزار نفر از آزادگان اجرا کردیم.
«آسمان خاکی» نگاهم را به انسانیت تغییر داد (گفتوگو با بازیگر و تدوینگر مجموعه)
شما که تجربهای از جنگ نداشتید، این تجربهی اخیر چه تأثیری رویتان گذاشت؟
به جز این جنگ ۱۲ روزه، نسل ما هیچکدام تجربهی جنگ نداشتیم، چه برسد به شرایط سختتر.اما با تولید این اثر و شنیدن خاطرات آزادگان واقعا حقیقت برایم روشنتر شد و ما باید به داشتن چنین عزیزانی افتخار کنیم.
دربارهی مسیر کاریتان بگویید. از کجا شروع کردید و چطور وارد تدوین شدید؟
حدود ده سال است که کار میکنم. از بازیگری شروع کردم؛ ابتدا در تئاتر کار کردم و بعد ورودم به تولیدات تصویری مثل فیلم کوتاه شکل گرفت. وقتی درگیر بازی در فیلم بودم و کار تصویری را که خودم انجام داده بودم میدیدم، علاقهمند به تدوین شدم. فکر میکنم آقای قاسمی جزو اولین استادان من در تدوین بودند. حدود شش ـ هفت سال است که بهصورت حرفهای کار تدوین را انجام میدهم. قبلاً به شکل دستیاری کار میکردم، کنار تدوینگرهایی مثل آقای قاسمی و آقای خدابندهلو کار کردم. هنوز هم افتخار شاگردیشان را دارم.
نخستین تجربهی شما در تدوین حرفهای چه بود؟
اولین سریال جدی که کار کردم، مجموعهای بود به نام پس از دیروز، کاری از آقای قاسمی. ابتدا به عنوان بازیگر در آن حضور داشتم. مجموعه به شکل مستند نمایشی با ساختاری خلاقانه که مربوط به دوران انقلاب بود. خیلی دوستش داشتم، مخصوصاً از لحاظ بازی. بعد از آن، افتخار داشتم که در تدوین هم کنار آقای قاسمی باشم. همانجا توانستم اعتمادشان را جلب کنم و در این سریال، تدوین را بهطور مستقل خودم انجام دادم.
در جریان همین سریال، دقیقاً چه مسئولیتهایی داشتید؟
بخشی داشتیم مربوط به مصاحبهها در ابتدای کار و بعد وارد مرحلهی تولید شدیم. قرار شد که همزمان با تولید، تدوین هم پیش برود، اما به خاطر شرایط کاری و پراکندگی سکانسها این امکان فراهم نبود. بنابراین خود آقای قاسمی تصمیم گرفتند که من در تولید هم باشم؛ چه بهعنوان بازیگر و چه بهعنوان منشی صحنه. در بخش مربوط به منافقین هم نقش داشتم و بازی کردم. بعد از پایان تصویربرداری و بازسازی صحنه ها، با خیال راحتتر وارد مرحله تدوین شدیم.
تدوین این مستند نمایشی چقدر زمان برد؟
هر قسمت حدود ۱۰ روز زمان برد. در مجموع، سه تا چهار ماه ــ شاید هم بیشتر ــ درگیر این کار بودم.
شما اشاره کردید که پیش از این پروژه شناختی از موضوع آزادگان نداشتید. این کار چه تغییری در نگاه شما ایجاد کرد؟
متأسفانه به دلایل مختلف، شاید به خاطر سبک تربیتی یا هر دلیل دیگری، هیچ شناختی از موضوع آزادگان نداشتم؛ نه از لحاظ خانوادگی و نه شخصی. برایم درک این موضوع سخت بود. حتی وقتی اطرافیان دربارهی اسارت صحبت میکردند، نمیتوانستم خیلی ارتباط بگیرم. اما این کار، دید من را تغییر داد. مثلاً همیشه شنیده بودم که چرا جنگ اینقدر طولانی شد و برایم سخت بود درکش کنم. اما هنگام تدوین این مجموعه، توانستم بفهمم و ارتباط بگیرم.
گفتید از جایی به بعد کار را دلی انجام دادید. چرا؟
در روند تدوین، به یک جایی رسیدم که واقعاً دلی کار میکردم. یادم هست یکی دو پیشنهاد تدوین دیگر داشتم، اما به خاطر حساسیت این کار و ارتباطی که گرفته بودم، تصمیم گرفتم تمام وقتم را صرف این پروژه کنم. حتی کارهای دیگر را از دست دادم، اما وقت بیشتری گذاشتم و لذت بردم.
کدام روایت یا بخش از مجموعه روی شما بیشترین تأثیر را گذاشت؟
برای من خیلی ارزشمند بود که ببینم در شرایطی که ممکن بود ایران پیروز نشود و اخبار دروغ شکستها پخش میشد، آزادگان توانستند اصالت و باور خودشان را حفظ کنند. این خیلی سخت بود. در همین جنگ ۱۲ روزه، من خودم استرس و نگرانی را تجربه کردم. احساس میکردم اگر جای آزادگان بودم، شاید نمیتوانستم مثل آنها رفتار کنم. مثلاً در یکی از داستانها، پدر و پسری بودند که از هم جدا شدند و اتفاقات سختی برایشان رخ داده بود. خیلی دردناک بود. به نظرم اگر هر کس دیگری بود، به خاطر بچهاش با دشمن همراهی میکرد اما او این کار را نکرد و خودش را حفظ کرد. این پیامها خیلی ارزشمند است.
فکر میکنید این تجربه چه اثری بر آیندهی کاری شما خواهد داشت؟
در کل، این تجربه برایم بسیار لذتبخش بود و نگاهم را تغییر داد. دوست دارم این تأثیر در کارهای آیندهام هم وجود داشته باشد؛ چه کار جنگی باشد و چه غیر جنگی. برای من مهم است که معنای انسانیت و پیامهای ارزشمندی که آزادگان منتقل کردند را در آثار آیندهام هم بازتاب بدهم.
انتهای پیام/ن